چه كنيم كه آزردگي هايمان در زندگي اجتماعي كمتر شود ؟ گفتمان مان تبديل به بگو مگو نشود ؟ و هرگاه كسي با تفكرات مختلف در حق ما شايد ناروايي را انجام داد چه بايد كرد ؟ پاسخ اينگونه سوالات تنها دو كلمه است " مديريت احساس "
قبل از آنكه به بحث مديريت احساس بپردازيم اجازه بدهيد به تشريح احساسات آدمي بپردازيم .
روانشناسان معتقدند در وجود انسان سه احساس اصلي وجود دارد : عصبانيت ، ترس و غم كه كنترل دقيق اين سه احساس منجر به بروز ساير احساسات از جمله شادي ، نا اميدي ، حسادت و غيره مي شود .
خواص احساسات اصلي :
عصبانيت : احساس قدرت به ما مي دهد ( در موارد لازم از حريم خود دفاع مي كينم )
ترس : احساس امنيت و انرژي به ما مي دهد . ( در هنگام رانندگي يا گذر از خيابان احتياط مي كنيم تا سالم بمانيم در نتيجه احساس امنيت مي كنيم و همچنين در مواقعي كه از چيزي مي ترسيم عملي را با چنان قدرت بدني و انرژي فوق العاده اي انجام مي دهيم كه در حالت عادي هرگز نمي توانيم آن را تكرار كنيم . بي شك ترس عامل اين انرژي عظيم است )
غم : با درون خود آشتي كرده و با مردم بار ديگر ارتباط برقرار مي كنيم . ( در مواقعي كه نياز به صحبت و هم دلي و درد دل كردن با ديگران داريم )
و همانگونه كه اشاره شد احساسات ديگر ناشي از تركيب يا تجزيه اين سه احساس بوجود مي آيند . براي مثال :
حسادت = ترس + عصبانيت
نا اميدي = ترس + غم
در مورد حسادت مي شود كسي را مثال زد كه مي بيند يكي از دوستانش در كاري پيشرفت فراواني كرده ولي او هنوز در جا مي زند . ابتدا احساس عصبانيت بر او غلبه مي كند سپس گران عقب افتادگي احتمالي خود در آينده مي شود و اين نگراني باعث بروز احساس ترس در او مي گردد در نتيجه به آن شخص حسادت مي ورزد . پس در مي يابيم كه احساسات ما پيوسته نياز به يك مديريت آگاهانه و كنترل كننده دارند كه آن را " مديريت احساس " گويند .
يك مثال : يكي از گواراترين و بهترين چيزها در جهان كه قطره قطره آن لبان تشنه كامان را طراوت مي بخشد و حيات دوباره اي به آنها مي دهد ، آب است . حال تصور كنيد تصور كنيد سيل هولناكي در يك منطقه چه فاجعه اي مي تواند به بار بياورد . ممكن است صدها انسان جان ها و خانه هايشان را از دست دهند .
حال يك سوال ؛ چه فرقي بين آن سيل هولناك و آن قطره قطره آب زلال وجود دارد ؟ جواب اين سوال يك كلمه است ؛ " تربيت " . آب از سد راه افتاده طي مراحي مديريت مي شود وبعد از تصفيه با ترتيب و تربيت خاص در لوله هاي آب سرازير مي شوند . حال آنكه سيل افسار گسيخته بدون هيچ تربيت و مديريتي فقط همه چيز را نابود مي كند .
احساسات و غرايز ما نيز اين گونه هستند ، اگر مديريت شوند موجب تعالي روحمان و سلامت جسم مان مي گردند و اگر مديريت نشوند شهر وجودمان را متلاشي مي كنند .
اما چگونه آزردگي ها را تحمل كنيم ؟
بشنويد از دكتر شريعتي :
خدايا انديشه و احساس مرا در سطحي پايين ميار كه زرنگي هاي حقير و پستي هاي نكبت بار و پليد اين شبه آدم هاي اندك را متوجه شوم چرا كه دوست تر مي دارم ؛ بزرگواري گول خور باشم نه اينكه چون ايشان كوچكواري گول زن .
حال با توجه به اين گفته ها اگر ديگران دفتر زندگي مان را خطي به خطا كشيدند چه كنيم ؟ اين خطوط را مي بايست با پاك كن اغماض پاك كنيم .
يك واژه وجود دارد كه كاربرد آن در برخورد اوليه ما با اطرافيان و مردمي كه از بيماري هاي حسادت ، كينه و غرض و امثال آن رنج مي برند و باعث آزار ما مي شودند ، بسيار كارساز است و آن واژه همان اغماض است .
براستي اگر دل مان را خانه تكاني كنيم و با ديده اغماض به انسان هاي پيرامون خويش بنگريم ، آنگاه كينه از باغچه دل مان خواهد رفت و اگر كينه اي وجود نداشته باشد آنگاه محبت با شوقي لبريز از عشق در محراب دل مان به نماز خواهد ايستاد . عارفي گفته اند " محبت آن است كه بكويي زيادت نشود و به جفا نقصان نيابد " و به واقع اگر اينگونه باشيم جايگاه ما ، در دل همه اطرافيان مان خواهد بود .
قصه اي بشنويم از مولانا
شخصي به باغ زيبايي مي رود و يك گل سرخ كه شبنمي بر آن نشسته و رنگ و بوي دل انگيزي دارد نظرش را جلب مي كند . دستش را به سمت آن مي برد تا بتواند آنرا لمس كند كه به ناگاه تيغي دستش را مي خراشد . با حيرت مي پرسد : خدايا اين همه لطافت و زيبايي را آفريدي و در كنارش اين تيغ تيز و سخت را گذاشتي ؛ علت اين همه بي سليقگي چيست ؟ باغبان هستي به او جواب مي دهد " اگر اين تيغ نباشد ، تو هرگز به لطافت و نرمي گلبرگ هاي گل سرخ پي نخواهي برد و شكرگزار اين همه زيبايي نخواهي شد زيرا خلقت جهان جمله اضداد است ! "
حال اگر به هستي همچون باغي و به انسان ها همچون گل هاي آن باغ نگاه كنيم ، با گل هاي مختلفي مواجه مي شويم ، گل هاي خوشبو و خوشرنگ كه تيغ هم دارند و گلهايي كه اساسا نه رنگ و بويي دارند و نه تيغي .
به ياد داشته باشيم هر گاه به كسي كه به نوعي درباره ما بدي روا داشته خوب نگاه كنيم ؛ فرشته اي را مي بينيم كه در وجودش سقوط كرده است . آنچنان كه وجود شيطان طعم شكرين حضور خداوند را در كام بندگان مي چشاند ، حضور آدم هاي كاكتوسي نيز شناخت قدر و قيمت انسان هاي خوب است و از آنجا كه هر كس در اين دنيا وظيفه اي بر دوش دارد ، آدم هاي كاكتوسي وظيفه تلخ تري دارند و محبت كردن به آنها ضروري تر است زيرا آنها گل صورتان تيغ سيرتي هستند كه آمده اند تا با تيغ هاي حضورشان انسان هايي كه رنگ و بوي گل مريم را دارند بهتر بشناسيم و اگر به ديده وحدت به هستي نگاه كنيم هر يك از انسان ها برايمان نشانه اي از حضور خدا هستند كه اگر خدا را دوست داشته باشيم ،طبعا ساخته هاي دست او را هم دوست داشته و به آنها مهر مي ورزيم .
اما از مهر ورزي و خوب بودن حرف به ميان آمد . ويژگي هاي خوب بودن دو چيز مي باشند :
محبت كردن بي بهانه به ديگران
بديهاي ديگران را فراموش كردن
بشنويد حكايت ابوسعيد را در حمام :
روزي دلاك كيسه كشي در حمام مشغول كيسه كشي ابوسعيد ابوالخير بود و چرك هاي دست او را در بالاي بازويش جمع مي كرد و در حين اين كار از ابوسعيد پرسيد اي شيخ در يك كلام بگو جوانمردي يعني چه ؟ ابوسعيد نگاهي به چرك هايي كه دلاك روي بازويش جمع كرده بود انداخت و گفت : جوانمرد آن است كه چرك را به روي يار نياورد
اكنون مي دانيم مديريت احساس در آرامش روحي و رواني ما چقدر مي تواند تاثير مثبت بگذارد پس به اميد خدا از آن دسته از آدم هايي شويم كه هر لحظه از زندگي شان را در كنترل خود دارند و هرگز به هيچ يك از احساسات و عواطف خود اجازه نمي دهند افسار گسيخته بتازد .
حال يك پيشنهاد خوب :
هر عمل خود را يك نامه بدانيد و هر انسان را يك صندوق پست به مقصد خداوند . حال كمي فكر كنيد و مسير و روند عمل خود را در ذهن تصور كنيد . آيا باز هم مي توانيد عمل ناشايستي را در حق كسي روا داريد اگر هر عمل ما نامه اي باشد كه به حضور خداوند مي رسد ؟
شما چه فكر مي كنيد ؟
تا كنون برايتان پيش آمده احساسي كه يكباره وجودتان را فرا گرفته بدون تامل حرف زده باشيد ؟
آيا اين كار موجب پشيماني شما در آينده نگشته است ؟
آيا قرص اغماض در ليست داروهاي مصرفي شما قرار دارد ؟
آيا برايتان پيش آمده بدي هاي كس ديگري را به هيچ نوع پاسخ ندهيد ؟
آيا اين كار باعث شادي شما نگشته است ؟
نظرات شما عزیزان: